خونه تنهایی ملینا
"خوابیدی"نوشته میشود... اما "نیازدارم که باهات حرف بزنم"خونده میشه.. روزای تعطیل.. به من سخت تر میگذرد.. چون وقت داری به من باندیشی.. اما نمی اندیشی... تختی که هر شب.. تنها.. با یاد کسی روش میخوابی.. تخت نیست... طابوته.... به خدا قسم دل ادمها الزایمر نمیگیرد.. بفهمید ادمها..... عشق من.. تکیه دادی به دیوار ومیخندی... امگار نه انگار تو توی عکسی... و من اویزان زندگی بی تو ... فصل دو نفره ها شروع شد.... حالا نو بت ماست که دستامونو بزاریم تو جیبمون و رو جدول خیابونا راه بریم میدانم عطر تن تو به فراموشی سپارده نمیشود! باد هم میداند چگونه مرا دیوانه کند، مدام عطر تو را از پس کوچه های خیال من عبور میدهد! این ماجرا به سر نمیاید! این بار خودت را به باد بسپار .. ترکت میکنمو تنهایت میگذارم تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای... صادقانه دروغ گفتن.. خالصانه خیانت کردن ..... عاشقانه بی وفایی کردن... وهرچه بیشتر خودت رو از چشمم انداختن... روزگاری خواهد رسید.. همچنان در اغوش دیگری خفته ای....... به یادمن... ستاره هارا خواهی شمرد تا ارام شوی.. دلت هوایم را خواهد کرد... به یاد خواهی اورد با هم بودنمان را.. به یاد خواهی اورد خنده هایم را.. به یاد خواهی اورد اشک هایم را.. مطمئنم در ان لحظه در دلت میگویی.. من تورا می خواهم.. صدای مارو از پشت شیشه های مانیتور میشنوید.. مانیتوری که الان خیلی ها پشتش بغض دارن مانیتوری که الان خیلیا دستشون زیر چونشونه در ضمن پشت همین مانیتور خیلیا دلشون گرفته اسم های مجازی تصویر های مجازی مشخصات مجازی ودربین این همه چیز های مجازی تنها تنهایی من حقیقی بود.. بچه که باشی از نقاشی هایت هم میتوانند به روحیات ودرونیاتت پی ببرن.. اما بزرگ که شدی از حرفاتم نمی فهمنن تو دلت چه خبره... میبینیم که چقدر دلمون هواشونو کرده... رسیدن اداب دارد... وقتی رسیدی باید بمونی... باید بسازی...باید مدام یادت باشه که.. چقدر زجر کشیدی تا رسیدی... . که ارزوت بوده برسی... باید یادت باشه که تمام نشوی.... سهم من از زندگی هیچ بود دل به هر کس نمودم پوچ بود رنج غربت بر تن خسته نشست درد و تنهایی غرورم را شکست روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت یک شبی عاشق شدم سال ها پشیمانی گذشت.... خدایا گناهانم را نادیده بگیر همون طور که دعاهامو نادیده گرفتی... از دست دادمت..به راحتي يك نفس.. به اساني يك پلك..سخت است ولي انگار بايد يگويم خداحافظ..... اي تمام ان چه داري ام بودي در اين روزگار سخت ...خدا حاففظ... از هرچي ميترسيدم سرم امد...كاش تو هم ترسناك بودي .... خيلي ها نفرين ميكنن..تلافي ميكنن..اما نه..نفرين من الهي اوني كه دوستش داري تنهات نزاره..تلافي من... ميرم تا به اون برسي.. سره راهت نباشم ... راستي.. قد من دوست داره؟..
هیچ گاه برای دیدارت
زمان تعیین نمیکنم...
شاید ساعت حسادت کند وخواب بماند
بعضیارو فکر میکنیم که تونستیم فراموش کنیم...
اما وقتی تنهاییم تو سکوت شب..
منو گاهی تو خلوتت صدا کن که فاصله منو ازم نگیره
یه وقتایی قسم بخور به اسمم که اسمم تو خاطرتت نمیره
منو پنهون نکن تو خاطراتت اگه حتی ازم گلایه داری باید اون قدر از من گفته باشی که همه بدونن رو سرت سایه دار
زمانی بود که در دلم نشستی ، با تمام وجود دلم را شکستی،رفتی و آن روزها گذشت ، نه یادی کردی از من ، نه گرفتی سراغی از دل من ، یادم می آید لحظه رفتنت گفتی دیگر نه تو نه من!
نمیخواهم بازگردم به گذشته ، باز هم مثل گذشته تکرار میکنم که گذشته ها گذشته اما شاخه ای که شکسته ، دیگر نشکفته…. دلی که شکسته دیگر به هیچ دلی ننشسته…
چه دلتنگی هایی کشیدم ، چه تلخی هایی چشیدم ، هر چه میرفتم ، نمیرسیدم، هر چه نگاه میکردم ، نمیدیدم …
قلبم به دنبال حس تازه بود ، بی احساسش کردی و به دنبال آتشی دوباره بود ، خاکسترش کردی و دیگر امیدی درونش نبود…
با آن حالی که داشتم ، اگر در حال خودم نیز نبودم باز هم میفهمیدم چه دردی در دل دارم…
با آن دل شکسته ، این من از زندگی خسته ، در خواب هم قطره های اشک ،بی خیال چشمانم نمیشدند!
شبهایم روز نمیشد، هر کاری میکردم دلم آرام نمیشد ، این دل خوش خیال هم بی خیال تو نمیشد!
به این خیال بود که شاید دوباره بیایی ، شاید خبری از آن بگیری…
پیدایت که نکردم هیچ ، خودم را هم گم کردم ، بعد از آن خودم را در به در کوه و بیابان کردم…
نمیگویم به تو این رسمش نبود ، شاید رسم تو دلشکستن بود ، نمیگویم که چرا رفتی ، شاید رفتنت پایان غم انگیز این قصه بود ، نمیگویم که چرا به دروغ گفتی عاشقم هستی ، شاید عشق از نگاه تو،به معنای بی وفایی بود!
نمیخواهم به گذشته بازگردم و چشمهایم را تر کنم ، زیرا دوباره باید با یادت روزهایم را با غصه سر کنم..
طراح : صـ♥ـدفــ |